سامسام، تا این لحظه: 12 سال و 25 روز سن داره

مامانی و گل پسرش

نی نی شکمو

سلام دوستای گلم من تو جشنواره نی نی شکمو شرکت کردم حتما لطفا به من رای بدین دوستون دارم هوارتا: ...
31 تير 1392

شیطونک

سلام عسلی یعنی هر چی بزرگتر میشه شیطون تر و وروجک تر میشه دیگه نمیشه جمعت کرد مخصوصا وقتی یه جا بریم که آب باشه یا یکی مشغول آشپزی باشه این عکسا همه چی رو نشون میده:       یعنی تو آخر آشپز میشی    در هر حالت مشغول شیطونی      دلم خوشه با تو میشه خونه تمیز کرد     دیگه بابائی از بس دنبال تو راه رفت خسته شد وروجک   اینم غش کردن بعد از یه روز شیطونی ...
30 تير 1392

گردش

سلام عزیز مامان پسری یه کم سرما خورده بودی و ما هم یه سر به دکتر جون زدیم و خوشبختانه یه سرما خوردگی ساده بود و با شربت خوب شدی و اما وقتی آماده سده بودیم بریم دکتر: یعنی تا در خونه باز میشه شما میپرید روی پله ها و دیگه نمیشه جمعت کرد جمعه هم رفتیم باغ و شما حسابی خوش گذروندی و بازی کردی تا 4 صبح پابه پای همه ما بیدار بودی صبح هم اول همه بیدار شدی ولی اینقدر هم که پسرم خوش اخلاقه همه عاشقش میشن و کسی حس نمیکنه که یه بچه تو جمعه اینم پسر هندونه خور من که عاشقشم   ...
23 تير 1392

دارم خاله میشم

هورا ا ا ا ا ا ا ا ا یعنی اینقدر خوشحالم که نمیدونم با چه کلماتی خوشحالیمو بیان کنم بالاخره دارم خاله میشم وای یعنی به جرات بگم این خبر یکی از بهترین خبرائی بوده که تو عمرم شنیدم آره گل پسرم شما هم داری پسر خاله میشی خاله سمیرا که تو رو اندازه یه دنیا دوست داره خودش میخواد برامون یه نی نی ناز و سالم بیاره ایشالا که زیر سایه پدرو مادر باشه و نامدار یعنی وقتی عمو حمید این خبر و بهم داد چنان جیغی کشیدم که تو ترسیدی و پریدی تو بغلم و از عمو حمید هم خواستم که من این خبر خوب و به مامان جون و باباجون بدم تا مشتلوق بگیرم و باباجون اینقدر خوشحال شد و زد زیر گریه بعدم به مامان جون گفتم بعد هم زنگ زدم شیراز به خاله شیرین گفتم...
23 تير 1392

ما اومدیم

سلام دوست جونا ما اومدیم ولی نه از مسافرت بالاخره مامانی تنبلی رو کنار گذاشت و بعد از یک ماه و نیم اومده تا کلی خبر از این مدت پسر گلش بده بریم سر اصل مطلب: رفتیم شیراز 3 هفته شیراز بودیم و کلی ترکوندیم به دوستای مامانی سر زدیم کلی بیرون رفتیم باغ رفتیم و همه جا آتیش سوزوندیم و مهمتر از همه تنبلی رو کنار گذاشتم و شیراز تصمیم گرفتم راه رفتن و شروع کنم و راه رفتممممممممممممم وای که من عاشق صدای قدماتم وقتی روی سرامیک راه میری خلاصه که هر جا هم که رفتیم یه بساط آب بازی برای شما به راه بود و اما شیراز از نگاه دوربین: سام خونه خاله منصوره به همراه ملیکاو سجاد که البته پسرم به تنهایی خونه رو منفجر کرد ...
20 تير 1392
1